کلمه مسیح و زبان کیهانی قرآن
نویسنده:اعظم پویا
مسیح در قرآن کلمه خدا معرفی شده است و این وصف در میان همه پیامبران تنها به او اختصاص یافته است. قرآن در سه جا این وصف را برای مسیح می آورد:" بکلمه منه" ( آل عمران /3/45) " کلمته " ( نساء/4/170)، "بلکمه من الله " (آل عمران /3/39).
کلمه ، در واژگان قرآن، در عهد عتیق، عهد جدید و متفکران یونان باستان به چشم می خورد . اما اینکه آیا پیامبران بنی اسراییل و مسیح خود این واژه را به زبان آورده و در بستر فرهنگ دینی پیروان خویش نهاده اند و یا شارحان و ناقلان سخنانشان قشر کلمه را برای لب مفاهیمی که آنان بیان داشته، برگزیده اند؟ آیا اگر مسیح و پیامبران قبل از او از این واژه بهره جسته اند، از آن روست که خود واژه مورد نظر خداوند بوده است یا آنان برای بیان تجربه وحی آن را مناسب یافته اند؟ همه در سایه روشن های تاریخ است. زیرا بنا به نظر بعضی از متفکران، آنچه از ادیان دیگر در اختیار ماست وحی مفسر است[i ]. حال آنکه حکایت وحی قرآنی، حکایت دیگری است و کلمه، واژه ای است که خداوند خود در قرآن آورده است.
پاسخ به سوالات مذکور هر چه باشد، یقین به استعمال این واژه از سوی خداوند در قرآن، استعمال آن را از سوی مسیح و پیامبران قبل از او محتمل تر می کند. اما سوالاتی در پی می آورد که حوزه اش حوزه همه ادیان است. از این رو پیروان همه ادیان را به تامل می خواند.
در وجود واژه کلمه در فرهنگ یونان باستان و حضور آن در فرهنگ مسیحیان شبه جزیره عربستان در عصر نزول قرآن تردیدی راه ندارد. اما بر کدامین بستر این واژه از یونان تا عربستان حمل شده است؟
زبان مردم عربستان از مشرک و بت پرست تا یهود و مسیحی، زبان عربی است. کلمه در قاموس این زبان وجود دارد. حال آیا بار معنایی این واژه در هر سه فرهنگ یونان، مسیحیت و اسلام یکی است؟ آیا اعراب از این واژه معنایی غیر از آنچه مسیحیان فهم می کرده اند، در نظر داشته اند؟ یا به واقع این واژه یک واژه اصیل عربی نیست, بل واژه ای عبری یا سریانی است؟؛ واژه ای که ابتدا در مقطعی از تاریخ خود، محمل فرهنگ مسیحیت قرار گرفته و آنگاه در مسیر تبادل با فرهنگ جاهلیت، به واژگان عرب پیوسته و بار معنایی خود را با تحولی تدریجی به همراه آورده است و از این رهگذر است که این واژه ، واژه ای آشنا برای مسیحیان شبه جزیره و نیز دیگر فرهنگ های آن سرزمین گشته است.
زبان هر قوم آینه اندیشه آن قوم است و اندیشه هر قوم آینه اندیشه های اقوام دیگری است که با جنگ و صلح و آمد و شد در آن تابیده اند. از این روست که قرآن نه تنها به زبان قوم خود که به زبان انسان سخن گفته است، زبانی که بازتاب اندیشه انسانهاست و این شیوه همه ادیان است.
عیسی (ع) یا خود از واژه کلمه استفاده می کند و یا با استفاده آن از سوی مخاطبانش مخالفت نمی ورزد ـ از آنجایی که آنچه را که مسیح از جانب خداوند برای مردم بیان می کند با الفاظ خود اوست، پس هز دو به یک معناست ـ و کلمه، واژه ای مالوف برای مخاطبان اوست، واژه ای که تولدش دوران شرکت است ، دورانی که عقل بی مدد از وحی در جهان درون و برون به جست و جوی حقیقت است و در این جست و جو کلمه را می یابد. گاه " عقلش" می نامد و گاه " سخن " و گاه نیز " تجلی اندیشه در سخن"[ii]. عقل و گفتار، اندیشه و سخن دو مفهوم در هم تنیده در یونان باستان است.
مسیح ، کلمه است و قرآن نیز کلام. مسیح، تجلی اندیشه خداوند در این هستی است. تجلی اندیشه خداوند در این هستی است. او پیام خداوند است و از این کلمه است . قرآن نیز کلمه است، چرا که پیام خداوند است و خداوند پیچیده در کلام خویش، به همین دلیل است که معجزه اسلام، قرآن ؛ و معجزه مسیحیت ، ـ با برداشتی که می توان از مسیحیت داشت ـ مسیح است . انجیل تفسیر مسیح، تفسیر پیام خداوند و تفسیر کلام اوست، زیرا که مسیح کلمه اوست؛ و قرآن خود پیام خداوند و پیام اوست.
کلمه در بستر فرهنگ یونان از عقل جهانی و قانونی کلی در درون اشیاء [iii] ، به تدریج قلمرو معنایی دینی وارد می شود و جامع الوهیت بر تن می کند. صفت تقدیر و مشیت که از محوری ترین صفات خداوند است، در دوران رواقیان وارد عرصه معنایی کلمه می شودو کلمه ، یکی از صفات خدا، یعنی عقل الهی می گردد.
رواقیان تاثیر بسزایی بر اندیشه یهودیان داشتند. یهودیان چارچوب اندیشه رواقیان را برای ایده های متخذ از کتاب مقدس مناسب دیدند. فیلو متفکر با نفوذ یهودی از نقشی که رواقیان در خلقت به کلمه می دهند، بهره می گیرد و با نگاهی به وحی می گوید:
" خداوند در آغاز خلقت ، شکل جهان را در عالم روحانی و یا در عقل و اندیشه خود ترسیم کرد . او ابتدا کلمه را آفرید که مثال خلقت یا ایده آفرینش بود . کلمه در عین اینکه از خدا و با خداست، نخستین زاده و مخلوق اوست و رابط میان خدا با خلقت و مخلوقات جهان است . در تورات ، یهود، روح و دم خود را در قالبی که از خاک ساخته، می دمد و به آن حیات می بخشد. این دم و روح خدا همان کلمه است که خلقت توسط او صورت می گیرد . پس روح آدمی نیز از کلمه سرچشمه گرفته و در این قالب بدن، محبوس گردیده است.[iv]
رواقیان معتقد بودند که ابتدا خدا تنهاست و کلمه وسیله سنجش اشیاء در خداست، وقتی خداوند آهنگ خلقت می کند، کلمه را به عنوان ابزار و پیام آور خویش خلق می کند.[v] در بعضی از تعابیر فیلو، کلمه، پسر خدا و یا واسطه نام می گیرد.
اندیشه های فیلو بر مسیحیان اولیه سایه افکند و آنان به تبعیت از او سه فعل خلقت، وحی و وساطت را به کلمه نسبت دادند، فیلو که چشمی بر اندیشه فیلسوفان یونان و چشمی نیز به مزامیر داود داشت، متوجه شد که میان فرمان الهی و نتیجه فرمان او فاصله زمانی وجود ندارد و دریافت که میان "کن" و "یکون" فترتی نیست . در مزامیر آمده است:
" زیرا او سخن می گوید و انجام می شود، او فرمان می دهد و به سرعت عمل می شود."[vi]
فیلو از این آیه، نقش ابزاری بودن کلمه را در عالم خلقت نتیجه گرفت. در مطلع انجیل یوحنا اوصاف کلمه را این چنین می بینیم :
زمانی که هنوز هیچ چیز نبود کلمه وجود داشت و با خدا بود. او همیشه زنده بود و خود او خداست. هر چه هست از سوی او آفریده شده . چیزی نیست که آن را نیافریده باشد. زندگی جاوید در اوست و این زندگی به همه مردم نور می دهد . زندگی او نوری است که در تاریکی هرگز نمی تواند آن را خاموش کند."[vii]
در آیات بعدی این نور، "مسیح" معرفی می شود:
"خدا یحیای پیامبر را فرستاد تا او این نور را به مردم معرفی کند و مردم به او ایمان آورند . یحیی خود آن نور نبود، او فقط یک شاهد بود تا نور را به مردم معرفی کند، بعد آن نور واقعی آمد تا به هر کس که به این دنیا بیاید بتابد."[viii]
گفته آمد که قرآن در سه جا ، مسیح (ع) را به کلمه خدا موصوف می کند. ابتدا در سوره " آل عمران" بحیی را تصدیق کننده کلمه خدا یعنی عیسی بن مریم معرفی می کند و این وصف را علامت نبوت او می داند:
" .... ان الله ییشرک بیحیی ، مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و نبیاً من الصالحین ." (3/39) .
آنگاه در همان سوره خداوند مریم را به کلمه الله بشارت می دهد:
«... یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی بن مریم ...»(3/45)
و سپس در سوره نساء :
«انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمتة القاها الی مریم و روح منه ...»(4/170)
شارحان قرآن در باب کلمه سخن به تفصیل نگفتهاند، گویی جایگاه کلمه در میان شارحان انجیل بس رفیعتر از شارحان قرآن است. این نیست جز به این دلیل که کلمه در مسیحیت نقش بنیادین دارد .
مفسرانی چون زمخشری،جلالین، بیضاوی، طبرسی و علامه طباطبایی ، کلمه را در دایره خلقت طرح کرده ، آن را همان کلمه «کن » دانستهاند و معتقدند مسیح (ع) بدون هیچ سبب و واسطهای، مستقیماً به امر خداوند خلق شده و به همین دلیل موصوف به وصف کلمه شده است[ix]. ظاهراً آنچه مفسران را به این تفسیر رهنمون ساخته، تشابهی است که قرآن میان عیسی (ع) و آدم در آیه «ان مثل عیسی عندالله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون»(آل عمران/3/59) قایل شده است.
از جمله مفسرانی که میان اقوال مختلف در باب کلمةالله بودن مسیح (ع) ،کلمه تکوین را برمیگزیند و به آیه مذکور استناد میکند، علامه طباطبایی است[x].
اما پرسش این است که چرا هیچ یک از کتب مقدس : قرآن ،انجیل و تورات، با وجود اینکه هر سه شباهتهای میان آدم (ع) و عیسی (ع)را ذکر کردهاند،وصف کلمه را برای آدم نیاوردهاند.
بعضی از مفسران معتقدند کلمه، به معنای آیه و نشانه در قرآن بکار رفته است[xi].
همانطور که کلام،علایم و نشانههایی است که بر مقصود گوینده دلالت دارد و موجب شناسایی گوینده شده، پرده از شخصیت و نیت او برمیدارد . کلمه خدا نیز آیه و نشانه عظمت اوست .
اما پرسش این است که «آیه» نیز دارای همین معناست،پس چرا قرآن به جای کلمه از این واژه برای مسیح (ع) استفاده نکرده است؟ علامه طباطبایی به خارق عادت بودن تولد مسیح (ع) اشاره کردهاند و آن را یکی از دلایل وصف کلمه درباره او دانستهاند[xii]. اما بار دیگر جای این پرسش است که چرا خرق عادتهای دیگر در قرآن وصف کلمه را ندارند.؟
قرآن خلقت مسیح را همچون خلقت آدم از خاک و به امر خدا میداند . امر او که همان «کن» است و بیدرنگ «یکون» را به دنبال دارد، وصف همه امرهای خداوند است،«انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » (یس /36/82)، که خلقت عیسی (ع) و آدم (ع) را نیز دربر میگیرد .
ظاهراً به همین دلیل است که آن دسته از مفسران یاد شده کلمه را در حیطه امر خداوند بیان کردهاند.
نگاهی به واژه کلمه در قرآن و تفسیر شارحان آن نشان میدهد که کلمه در معانی رأی و اندیشه، قضا و قدر یا امر خدا، آیه و کلام بکار رفته است،اما درباره انسانها فقط درباره مسیح از آن استفاده شده است.
پس از تفرج در بوستان حکمت یونان و گلستان متون مقدس اسلام و مسیحیت، با این پرسش جدی روبرو میشویم که تشابهی این چنین میان اندیشههای انسانی و حقایق وحیانی چراست؟ . بیادآورید که چگونه فیلو با توجه به آیات مزامیر داود و اندیشههای یونان باستان، کلمه را در دایره خلقت طرح کرد و نیز چگونه متفکران یونان صفت تقدیر و مشیت الهی را به کلمه نسبت میدادند، چنانکه همان قضا و قدر که یکی از معانی کلمه در قرآن است از آن استشمام میشود و بیاد آورید که معنای کلام و سخن، یکی از معانی کلمه نزد آنها بود.
پاسخ مسیحیان به این پرسش، این است که تاریخ مشرکان قبل از مسیحیت، منعکس کننده خود تاریخ کتاب مقدس است و معتقد بودند کسانی که با کلمه زندگی کردند حتی اگر در دوران شرک بسر برده باشند مسیحی هستند. اما پاسخ ما به این پرسش چیست؟
دیدیم که نظرات مفسران قرآن در باب کلمة الله بودن مسیح ، با پرسشهایی بیپاسخ روبرو بود و دیدیم که این وصف را به هر یک از معانی نامبرده،در نظر بگیریم اختصاصی به مسیح (ع) نخواهد یافت. حال آنکه در میان پیامبران و اولیاء خداوند تنها مسیح، کلمه خدا است. آیا این امر به دلیل آن نیست که زبان قرآن، زبان کیهانی است، زبان همه اقوام و ملل انسانی. اینکه قرآن نه تنها به لسان قوم خود که به لسان انسان سخن میگوید. میبینیم که مخاطب این کلام مسیحیانی هستند که مسیح را کلمه میدانند و این واژه را با پشتوانه معنایی تاریخی آن از یونان آوردهاند و تاریخ اندیشه مسیحیان، تاریخ بخشی از انسانهاست و تاریخ همه فرهنگهای شبه جزیره عربستان، تاریخ انسان است و تاریخ انسان، تاریخ قرآن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها :
[i] سروش، عبدالکریم،فربهتر از ایدئولوژی، مقاله باور دینی داور دینی، مؤسسه فرهنگی صراط ،چاپ اول، 1372، ص 77 و 78.
[ii] Encyclopeadia of Religien and Ethics, vol.12,pp.9
[iii] Ibid
[iv] آشتیانی، جلالالدین، تحقیقی در دین مسیح، نشر نگارش، چاپ اول،سال 1368 ، ص339.
[v] Encyclopeadia of Religien Ethics, vol.12, pp.12.
[vi] مزامیرداود،مزمور 147،آیه 15،ترجمه : زیر نظر کشیش ساروخاچیکی .
[vii] انجیل یوحنا،باب 1، آیات 6 تا 9.
[viii] همان، آیات 10 تا 12.
[ix] زمخشری، محمود، کشاف،1/360؛ تفسیر جلالین،جلاالدین محمد بن احمد محلی و جلاالدین محمد بن احمد محلی و جلالالدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی ،ص 71؛ تفسیر بیضاوی، عبدالله ابن عمربن محمد شیرازی بیضاوی،عبدالله بین عمربن محمد شیرازی بیضاوی ،1/158؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، 2/567؛ المیزان ،محمد حسین طباطبایی، 3/194.
[x] المیزان، 3/193.
[xi] همان مفسرانی که خارق عادت بودن تولد مسیح را علت وصف او به کلمه میدانند.
[xii] المیزان،3/194.
منبع:www.maarefquran.org
توسط پویازاده در نمایشگاه قرآن؛
گروه اندیشه: عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، مدخل «تشیع و قرآن» در دایرةالمعارف لایدن را مرتبط با روششناسی تفسیر شیعه و برخوردار از اهمیت دانست و اظهار کرد: باید بررسی کنیم که دیدگاه قرآنپژوهان غربی غالباً در مورد روش تفسیری شیعه چگونه است.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، اعظم پویازاده، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در چهارمین نشست «نقد و بررسی دائرةالمعارف قرآن لایدن و ترجمه آن» که شب گذشته 20 تیرماه در سالن کنفرانس باغ موزه دفاع مقدس و در قالب بیست و دومین نمایشگاه بینالمللی قرآن برگزار شد به نقد و بررسی مدخل «تشیع و قرآن» این دائرةالمعارف پرداخت.
بنا بر این گزارش، پویازاده در ابتدا نکتهای بیانی و لفظی را در مورد عنوان این دائرةالمعارف گوشزد کرد و گفت: با توجه به این که عنوان این دائرةالمعارف کلمهای انگلیسی نیست، بلکه کلمهایست به زبان داچ یا هلندی، باید گفت دائرةالمعارف لایدن و نه لیدن. اگر زبان دویچ یا آلمانی هم بود باید آن را لایدن بخوانیم و نه لیدن.
وی با اشاره به نام نویسنده مدخل «تشیع و قرآن»، یعنی میر ام براشر، گفت: وی کتابی دارد با عنوان کتاب مقدس و تفسیر در شیعه امامی در دورههای نخستین، که مقاله دائرةالمعارف چکیده و برگرفتهای از این کتاب اوست. وی در دانشگاه هیبرو اورشلیم مشغول تدریس ادبیات عربی است و مدیر مؤسسه مطالعات آفریقایی و آسیایی نیز هست.
پویازاده با بیان اینکه روششناسی تفسیر شیعه موضوعی است که دیگر قرآنپژوهان غربی هم به آن پرداختهاند، گفت: به دلیل اینکه این مدخل در دائرةالمعارف قرآن قرار دارد از اهمیت بیشتری برخوردار است و باید بررسی کنیم و ببینیم که دیدگاه قرآنپژوهان غالباً در مورد روش تفسیری شیعه چگونه است.
وی با اشاره به این مطلب که نویسنده در این مدخل به سه موضوع نگرش شیعه به قرآن، اصول و روشهای تفسیر شیعه و معرفی مفسران شیعه و آثار آنها پرداخته است، با اشاراتی به مطالب مقاله گفت: نویسنده مقاله خود را با بیان این نکته که شیعیان 10 درصد اهل سنت هستند مقاله خود را آغاز میکند، اما میگوید که در عین حال آنها دانشی قوی و گسترده دارند که مجموعه تفاسیر آنها و جوامع حدیثی آنها را تشکیل میدهد. بعد ایشان اشارهای به منشأ تفاوت شیعه و سنی در تفسیر و فهم قرآن دارد و میگوید که مهمترین چیزی که شیعه را از اهل سنت جدا میکند مسئله رهبری مشروع مسلمانان پس از پیامبر اسلام(ص) است.
پویازاده ادامه داد: نویسنده معتقد است که تأکید اصلی اکثر تفاسیر شیعه در قرون اولیه این است که قرآن را به گونهای تفسیر کنند که بتوانند مشروعیت رهبری امام علی(ع) را اثبات کنند. وی برای اثبات این مدعا از اعتقاد به تحریف قرآن در کتب تفسیر اولیه شیعه سخن گفته است و گفته که این مفسران معتقدند که قرآن تحریف شده است و خلفا چیزهایی را از قرآن حذف کردهاند که به مشروعیت حضرت علی(ع) و جانشینی او اشاره داشته است و احیاناً نامی هم از اهل بیت(ع) برده شده بوده است که حذف شده است. در هر صورت نویسنده این رویکرد را به شیعه نسبت میدهد که معتقد است در جمعآوری قرآن نگاهی سیاسی وجود داشته است.
وی با بیان این که خود نویسنده علت این امر، یعنی اعتقاد به تحریف را اشاره مستقیم به شیعیان در قرآن عنوان میکند، افزود: نویسنده مستنداتی را هم برای چنین برداشتی ارائه میکند. کتاب تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، کتاب القرائات سیاری و تفسیر عیاشی، مهمترین منابعی هستند که نویسنده این مدخل برای تبیین این مطلب از آنها استفاده میکند. البته او به تفاسیر دیگری مانند تفسیر علی بن ابراهیم قمی و تفسیر فرات کوفی هم اشاره کرده و روایات زیادی را از این کتابها برای اثبات فرضیه خود مطرح کرده است.
پویازاده در ادامه به بیان برخی از روایات نقل شده در این منابع پرداخت که مورد استفاده نویسنده مدخل «تشیع و قرآن» بوده است.
وی با اشاره به این که نویسنده در ادامه از مشی میانه دانشمندان شیعی قرن چهارم سخن گفته، بیان کرد: نویسنده با استفاده از یک بررسی تاریخی میخواهد نشان دهد که در دانشمندان شیعی در قرن چهارم یک مشی میانه را انتخاب کردند و مانند دانشمندان گذشته و مفسران اولیه اعتقاد به تحریف قرآن را آن گونه صریح و واضح مطرح نکردند، بلکه آنها معتقدند که قرآن آن چه که هست درست است و چیزی به آن اضافه نشده است، اما چیزی از آن کم شده است. بعد هم میگوید که شیخ مفید، سید مرتضی، ابوجعفر طوسی و طبرسی چنین اعتقادی را در نوشتههای خودشان آوردهاند که قرآن ناقص است، اما تحریف در آن راه پیدا نکرده یا به تعبیر دیگر چیزی اضافه به قرآن نشده است.
پویازاده افزود: نویسنده استفاده زیادی هم از کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب از محدث نوری میکند؛ که کتابی است که روایات زیادی دارد که از آنها برداشت تحریف قرآن میشود.
وی با اشاره به طرح دو نکته دیگر از سوی نویسنده در مورد رویکردهای مفسران شیعه به تفسیر، بیان کرد: او مینویسد که از نظر شیعه قرآن دارای معانی پنهان است که مفسر باید آنها را رمزگشایی کند. در این جا به روایاتی اشاره میکند که از بطن قرآن سخن گفتهاند و آن را مطرح میکنند.
پویازاده با بیان این که گاه مستشرقان وقتی که از تفسیر شیعه صحبت میکنند فرقههای مختلف را چندان از هم تفکیک نمیکنند، اظهار کرد: نویسنده این مدخل گاهی دچار چنین خلطی شده است و در این جا تفسیر شیعه اسماعیلیه است که کاملاً رمزگونه است و نه تفسیر شیعه اثنی عشر. اما در هر صورت نویسنده معتقد است که همه شیعیان به نحوی به رمزگونه بودن آیات قرآن معتقد هستند.
وی افزود: به عقیده او علت این که بسیاری از مفسران شیعه بر روایات بطن قرآن پافشاری میکنند این است که اگر از ظاهر برخی آیات بر نمیآید که به حضرت علی(ع) و اهل بیت و دیگران اشاره دارد اما در بطن آیات این اشاره وجود دارد و مفسر باید این آیات قرآن را تأویل کند.
پویازاده در مورد نکته دیگری که نویسنده در باب تفسیر شیعی بیان میکند، گفت: به عقیده نویسنده، از نظر شیعیان قرآن اصول را آموزش میدهد ولیکن جزئیات را آموزش نمیدهد. از نظر او شیعیان از این این استفاده را میکنند که مطابق با برخی روایاتی که وجود دارد خیلی از آیات قرآن هست که به طور جزئی و گذرا اشاره به حقانیت شیعه و حقانیت حضرت علی(ع) دارد، اما این آیات این مطلب را سر بسته گذاشتهاند و در این جا روایات هستند که آن را توضیح میدهند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در ادامه به بحث نویسنده مدخل «تشیع و قرآن» در باب اصول و روشهای تفسیر شیعه پرداخت و گفت: به بیان وی مهمترین اصل این است که شیعیان معتقدند که حق تفسیر قرآن برای حضرت علی(ع) و خاندان ایشان است. یعنی کسی که به واقع میتواند معانی اصلی قرآن را بفهمد آنان هستند و بقیه انسانها و بقیه متخصصان به مفهوم واقعی قرآن پی نمیبرند. طبیعتاً از نظر نویسنده مسئله انحصار تفسیر قرآن برای علی(ع) و خاندانش نیز که در این جا به عنوان یکی از اصول تفسیر شیعه مطرح میشود دوباره میخواهد همان ادعا را اثبات کند.
وی با اشار ه به برخی دیگر از نکات نکته نویسنده این مدخل عنوان کرد: نویسنده این مقاله مطرح میکند که تفسیر شیعه ضدسنی است و ضدیت با اهل سنت در تمام تفسیرهای شیعه وجود دارد. همچنین میگوید که اکثر مفسران اولیه شیعه با اشاره به آیه 110 سوره آلعمران یا برخی از آیات دیگر، معتقدند که بهترین رهبران برای بشر شیعیان هستند.
پویازاده در ادامه و در نقد مطالب این مقاله جدیترین اشکال مقاله را استفاده از منابع بدون نقد و بررسی آنها دانست و گفت: این مدخل از منابعی مانند فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب، تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، تفسیر عیاشی، تفسیر قمی و القرائات سیاری استفاده کرده است، اما نویسنده این منابع را به هیچ وجه بررسی نکرده است. او صرفاً به آن منابع مراجعه کرده و روایاتی را از آن منابع برداشته و همان روایات را برای تبیین دیدگاه شیعه در مورد تفسیر استفاده کرده است. او حتی به این مطلب نپرداخته است که آیا نویسندگان آن منابع از دیدگاه شیعیان بعدی افرادی مورد اعتمادی بودهاند یا کتابهای آنها کتابهای قابل اعتمادی بوده است یا نه.
وی به طور مشخص به این منابع پرداخت و گفت: در مورد کتاب فصل الاخطاب محدث نوری بحثهای زیادی شده است. در مورد سند روایات آن بحثهای زیادی مطرح است و روایانی که در آن جا مطرح شدهاند متهم به کذب و جعل هستند و افراد ضعیف الحدیث و فاسد المذهبی هم در آنها هستند. در مورد تفسیر امام عسکری(ع) هم آراء متفاوت است و بعضی مانند علامه حلی، آیتالله خوئی و آیتالله معرفت از مخالفان انتساب آن به امام عسکری(ع) هستند و قطبالدین رواندی، ابن شهرآشوب، شهید ثانی و علامه مجلسی از موافقان هستند.
وی ادامه داد: درباره سند روایات تفسیر عیاشی هم خیلی بحث شده است و خیلی از متخصصان علوم قرآنی به علت روایاتی که از آن بوی تحریف میآید آن را قبول ندارند. همچنین در مورد القرائات هم که متعلق به سیاری است، رجالیون شیعه نویسنده این کتاب را یعنی احمد بن محمد سیاری را ضعیف میدانند و معتقدند که راویانی که در کتاب او مطرح هستند فاسد المذهب هستند و از نظر روایات هم ضعیفند و خودشان گرایش به تحریف قرآن دارند.
پویازاده در پایان افزود: در مجموع بهتر بود که نویسنده این مدخل خودش منابع را مورد نقد و بررسی قرار میداد و دیدگاه شیعیان دیگر را هم در مورد این کتابها مطرح میکرد تا کسی که این مدخل را میخواند بتواند منصفانهتر داوری کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران عنوان کرد:
گروه دانشگاه: پویازاده با اشاره به جای خالی علوم درجه دوم در رشته علوم قرآن، «روششناسی علوم» و «فلسفه تاریخ» را دروسی ضروری برای این رشته دانست و گفت: بدون این علوم، امکان تحول در رشته علوم قرآن و تحقیقی شدن آن وجود ندارد.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) چندی است که سلسله نشستهایی با عنوان «مطالعات قرآنی، وضعیت حال، چشمانداز آینده» برگزار میشود و در آنها مباحث مهمی در رابطه با وضعیت قرآنپژوهی کنونی کشور و آسیبشناسی آن مطرح شده است.
در خصوص مباحث مطرحشده در این نشستها، با اعظم پویازاده، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن دانشگاه تهران به گفتوگو نشستیم که مشروح آن در ادامه میآید.
ایکنا: خانم پویازاده نظر شما در رابطه با بحث و گفتوگویی که در رابطه با رشته علوم قرآن و وضعیت مطالعات قرآنی درگرفته است چیست؟ و با توجه به اطلاعی که در این زمینه دارید شما با کدام جنبههای مباحث مطرح شده موافق هستید؟
بله، مدتی است که بحث پرثمری در باب تحول در مطالعات قرآنی جاری شده است و محققان و اساتید این رشته در حوزه و دانشگاه به اظهار نظر در این باره پرداختهاند. گرچه ادامه این بحثها همچنان ضروری به نظر میرسد، اما به نظر من لازم است به مرحله عملیتری وارد شد.
در مجموع این محققان نیازها و خلأهای این رشته را در دو حوزه مباحث «درباره قرآن» و مباحث «در قرآن» مطرح کردهاند. جناب آقای ایازی علاوه بر بیان نیاز این رشته به بحثهای زبان قرآن و نشانهشناسی و سمانتیک و دیگر علوم لازم برای فهم قرآن، بر نوع خاصی از تفسیر یعنی تفسیر مقاصدی تأکید کردند. آقای شاکر جای مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین را در این رشته خالی دیدند. آقای کریمینیا آشنایی با روشهای غربیان در مطالعات قرآنی را لازم دیدند و میان این مطالعات در غرب و در میان مسلمانان مقایسهای انجام دادند. آقای حامد شیواپور استفاده از روشهای نو در مطالعات قرآنی را ضروری دانستند. آقای مهدویراد توجه به سنت و استخراج نکتههای تازه از آن را مورد نیاز دانستند و به طور کلی همگی اذعان داشتند که گرچه در این حوزه تحولاتی صورت گرفته، اما همچنان نیاز به تحولات بیشتر وجود دارد.
به نظر میرسد اینک لازم است قدری ریزتر و عملیتر وارد این موضوع شد و درباره دروس لازم برای این رشته مشخصاً سخن گفت.
ایکنا: به طور مشخص خود شما در این باره نظری دارید؟ آیا مسائلی مد نظر شماست که باید به آنها ورود کرد و درباره آنها گفتوگو داشت و تصمیماتی اتخاذ کرد؟
من سخنم را با نظر به کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث آغاز میکنم. در این رشته در کل دو حوزه قرآن و حدیث وجود دارد که واحدهای درسی حول محور آن دو سامان مییابند. در کارشناسی ارشد 28 واحد درسی وجود دارد و 4 واحد پایاننامه. از آن جا که این واحدها محدودند، باید در انتخابشان دقت کرد. در دوران دانشجویی ما این واحدها خیلی بیشتر بود و به 50 واحد میرسید. اما متأسفانه تعداد آنها تقلیل یافته است و همین کاهش یکی از عوامل پایین آمدن سطح علمی در دانشگاه شده است.
فاصله ورود دانشجویان به دانشگاه با دستیابی به مدرک بسیار کوتاهتر شده و این خیلی چیزها را تحت الشعاع قرار داده است. دانشجو همیشه برای تحقیق و تفکر فرصتی ندارد. هنوز با کارشناسی ارشد انسی نگرفته، باید آن را ترک کند. استاد نیز همیشه باید ملاحظه او را بکند.
در هر حال، دست کم در دانشگاه تهران درسی با عنوان «روش تحقیق» به عنوان پیشنیاز وجود دارد که به نظر من باید به «روششناسی علوم» تغییر یابد. این واحد نباید جزء واحدهای درسی محسوب شده و جای را بر یک واحد درسی ضروری برای این رشته تنگ کند. دانشجویی که استفاده از نرمافزارها، و شیوه نگارش و مقالهنویسی نمیداند، نباید مجاز به گرفتن پایاننامه باشد. در دوره کارشناسی همین واحد درسی هست و همه این آموزشها باید آن جا انجام گرفته باشد. حتی اگر دانشجویی همچنان احساس نیاز به آموختن آن میکند، باید از کلاسهای فوق برنامه در دانشگاههای مختلف یا نهادهای مختلف موجود در دانشگاهها استفاده کند. نباید وقت دانشگاه، دانشجو و استاد در کارشناسی ارشد برای این درس گرفته شود.
زمانی که من دانشجو بودم و حتی تا حدود 7 یا 8 سالی هم که مشغول تدریس بودم، در دوره کارشناسی هم در درس «روش تحقیق» در واقع روششناسی علوم و به تعبیر دیگر «فلسفه علم» تدریس میشد. من خود مدتی این درس را به عهده داشتم. اما ناگهان دیدم محتوای آن به روش مقاله نوشتن و تحقیق کردن تغییر کرده است و هیچ وقت علتش را متوجه نشدم. البته نمیگویم این لازم نیست، اما آن هم درس بسیار مفیدی برای دانشجویان بود.
در کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشجو باید با روشهای هر علم آشنایی پیدا کند تا بعد بتواند با روششناسی در علوم انسانی و در نهایت روششناسی در علوم قرآن و حدیث آشنا شود. آگاهی از این روشها نگاه گستردهای به دانشجو میدهد تا جای رشته خود را در میان آنها پیدا کند. او باید بداند در علوم تجربی یک دانشمند از چه راهی به نتایج خود میرسد و در علوم عقلی چطور و بعد جای علوم انسانی را در این میان بشناسد. همین طور باید با روشهای مطالعات دینشناسی آشنا شود؛ چرا که کار او شناخت دین است.
ایکنا: آیا واحد درسی دیگری را هم برای رشته علوم قران و حدیث لازم میدانید؟
علاوه بر «روششناسی علوم» به طور کلی، واحد درسی «فلسفه تاریخ» برای این رشته ضروری است. گر چه این عنوان ذیل روششناسی علوم قرار میگیرد، اما باید یک درس اختصاصی باشد. دلیل تأکید بر این مطلب این است که قرآن و حدیث هر دو از طریق تاریخ به دست ما رسیدهاند و هر دو - با اصطلاحات علوم قرآن و حدیث - "نقل"اند؛ نقل هم روش تحقیق خود را دارد.
هر دوی این دو علم از طریق روششناسی تاریخی مورد بررسی قرار میگیرند. در این جا ما با گزارههای تاریخی روبرو هستیم که هم برای بررسی وثاقت آنها و هم چگونگی فهم آنها باید به روشهای تاریخی مجهز شد. قرآن و روایات سند هستند و روش بررسی آنها روش بررسی دیگر اسناد تاریخی است. این مباحث در فلسفه تاریخ مطرح میشوند. به طور خلاصه باید بگویم که جای علوم درجه دوم که روششناسی علوم و فلسفه تاریخ در زمره آنهاست، در دروس این رشته کاملاً خالی است و بدون این علوم، امکان تحول در این رشته و تحقیقی شدن این رشته وجود ندارد.
به گزارش زن امروز به نقل از خبرگزاری ایکنا، اعظم پویازاده، عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران به مناسبت چاپ و انتشار کتاب «قرآن و زن» اثر آمنه ودود، با ترجمه اعظم پویازاده و معصومه آگاهی، به بیان نکاتی در باب این کتاب و نویسنده آن پرداخت.
پویازاده در اشارهای مختصر به زندگی آمنه ودود گفت: نویسنده کتاب «قرآن و زن»، بعد از این که اسلام آورد، نام «آمنه ودود» را بر خود گذاشت و پیش از آن نام وی «مری تسلی» بوده است. پدر او یک مسیحی پروتستان بوده و هم پدرش و هم خود او یک آمریکایی آفریقاییتبارند. او در سال 1972 مسلمان شد و دو سال بعد هم رسماً نام خود را به آمنه ودود تغییر داد. خانم ودود دوره کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات خاورمیانه گذرانده و دکترای ایشان نیز در رشته ادبیات عرب و مطالعات اسلامی از دانشگاه میشیگان بوده است.
وی ادامه داد: خانم آمنه ودود در دانشگاه قاهره زبان عربی را آموخت و بعدها در سه دانشگاه تدریس کرد؛ چند سال در دانشگاه مالزی، در دانشگاه اندونزی و همین طور در دانشگاه ویرجینیا در آمریکا. خانم ودود متأهل است و پنج فرزند و سه نوه هم دارد و الان چند سال است که بازنشسته شده است.
تأثیرپذیری آمنه ودود از اندیشههای فضل الرحمان
پویازاده با اشاره به این که آمنه ودود شاگرد فضل الرحمان و تحت تأثیر اندیشههای روششناسانه او بوده است، عنوان کرد: به همین دلیل نیز خانم ودود تلاش کرده است که در کتاب «قرآن و زن» یک شیوه هرمنوتیکی را که متأثر از دیدگاههای فضل الرحمان بوده است، برای بررسی جایگاه زن در قرآن استفاده کند.
ویژگیهای هرمنوتیک توحیدی آمنه ودود
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با اشاره به این مطلب که خود آمنه ودود نام روش هرمنوتیکیاش را هرمنوتیک توحیدی یا روش تفسیر توحیدی میخواند و ویژگیهایی را برای آن برمیشمرد، بیان کرد: او معتقد است که ما برای بررسی یک متن باید سه نکته را مد نظر قرار بدهیم؛ یکی فضایی که آن متن در آن نوشته میشود، دیگر ساختار نحوی متن و سوم جهانبینی متن.
وی ادامه داد: ودود میگوید که علت تفاوت تفاسیر مختلف از یک متن و در این جا اختصاصاً متن دینی یعنی قرآن، تفاوتی است که در یکی از این سه پدید میآید؛ یعنی شناخت مفسر از فضایی که متن در آن نوشته میشود و همین طور آگاهیهای نحوی و دستور زبانی مفسر در مورد آن متن و علاوه بر این دو، شناختی که از جهانبینی آن متن پیدا میکند. هر گونه اختلاف مفسران در یکی از این سه، به تفاوت شیوه تفسیریشان منجر خواهد شد.
تفاوت جایگاه زنان در قرآن و وضعیت موجود زنان در فرهنگ مسلمانان؛ انگیزه آمنه ودود از نگارش کتابش
وی در بخش دیگری از این گفتوگو به هدف آمنه ودود از نگارش کتاب «قرآن و زن» اشاره کرد و گفت: او میگوید هدف من از این پژوهشی که انجام دادهام این است که در واقع وضعیت موجود زنان را در فرهنگ مسلمانان میبینم و فکر میکنم که فاصله زیادی بین این وضعیت و آن چه که در قرآن هست، وجود دارد. او میخواهد نشان دهد که نگاه قرآن به زن نگاهی است غیر از آن نگاهی که در جوامع مسلمان نسبت به زن وجود دارد.
وی با اشاره به این که این کتاب در واقع پایاننامه دکترای آمنه ودود بوده است، اظهار کرد: ایشان از آن زمان به بعد، طی چند مقدمه که بر کتاب مینویسند میگوید که دغدغههای من ابتدا از این شروع شد که ببینم قرآن چه میگوید و چگونه آن چه را که میخواهد بگوید میگوید، اما کم کم دغدغههایی دیگر هم بر این دغدغه اولی من اضافه شد و آن هم این بود که چه چیزهایی در قرآن گفته نشده است و در واقع سکوتهایی که در قرآن هست چه معنایی دارد.
توجه به ناگفتههای قرآن؛ روش راه بردن به مقصود اصلی قرآن، از نظر آمنه ودود
پویازاده افزود: به عقیده آمنه ودود فقط با آن پرسشهای پیشین، یعنی این که قرآن چه میگوید و چگونه میگوید، ما نمیتوانیم جهانبینی متن و جهانبینی قرآن را بفهمیم. حتماً باید به این ناگفتههای قرآن هم توجه بکنیم تا بتوانیم مقصود اصلی قرآن را دریابیم.
وی با اشاره به یکی از نکتههایی که نویسنده کتاب «قرآن و زن» در این اثر خود بر آن تأکید دارد، گفت: ترم و اصطلاح «عام و خاص» برای کسانی که در زمینه علوم قرآنی کار میکنند یک ترم و اصطلاح آشناست؛ الفاظ عام قرآن و الفاظ خاص قرآن و این که آیا از الفاظ عام قرآن میتوان اراده خصوص هم کرد و این که آیا از الفاظ خاص قرآن اراده عام هم میشود کرد، یکی از مباحث عمده در علوم قرآن است. آمنه ودود این ترم و این اصطلاح را بسط میدهد و به خوبی روی آن کار میکند.
دلالت عام جمعهای مذکر در قرآن بر مرد و زن، از نظر آمنه ودود
وی در مورد نتیجه بررسیهای ودود در این باره عنوان کرد: نویسنده کتاب «قرآن و زن» به این نتیجه میرسد که در جاهایی که قرآن به زن و مرد، اختصاصاً اشاره کرده است، نکته روشن است، اما در جاهایی که از جمع مذکر استفاده کرده و یا الفاظ عام به کار برده است، در اکثر موارد، هم زن مورد نظر است و هم مرد؛ و این طور نیست که چون جمع جمع مذکر است، فقط به مرد پرداخته باشد. آمنه ودود تلاش میکند تا در پایان کتاب خود با نمونههای مختلفی که از آیات قرآن میآورد این را نشان بدهد که جمع مذکر خطاب به زن هم هست.
پویازاده افزود: ایشان خودش بر این مطلب تأکید میکند که من همیشه علاقه زیادی به بحثهای واژهشناسی داشتم و به همین دلیل هم هست که این شیوه هرمنوتیکی را در پیش گرفتهام.
تلاش آمنه ودود برای به کمال رساندن تفسیر قرآن از طریق رشد تفاسیر زنانه
این محقق و پژوهشگر علوم قرآن و تفسیر در مورد رویکرد آمنه ودود نیز بیان کرد: ایشان میگویند تاکنون تفسیرهایی که در مورد قرآن نوشته شده است، به دلیل این که مفسران مرد بودهاند، تجربههای مردانه خود را ناخودآگاه بر روی قرآن منعکس کردهاند و در واقع وقت این است که زنان هم قرآن را تفسیر کنند تا تجربههای زنانه آنها هم مؤثر در فهم آیههای قرآن قرار گیرد و بعد تجربه مردانه که تفسیر مردانه نتیجه آن میشود با تجربه زنانه که تفسیر زنانه را ایجاد میکند، هر دو با هم یک تفسیر کاملتری را از قرآن بتواند در اختیار ما قرار بدهد.
وی درباره شیوه تفسیری و شیوه هرمنوتیکی آمنه ودود نیز اظهار کرد: ایشان میگویند که خواننده متن خودش یک متن دارد که ما اسم این را میگذاریم متن پیشین. به تعبیر دیگر وقتی که یک نفر به سراغ متن قرآن میرود که آن را تفسیر کند خودش دارای یک متن پیشین است و این متن پیشین یعنی آگاهیها و اطلاعاتی که این مفسر و این شخص دارد و بعد در یک حرکت رفت و برگشتی بین متن پیشین خواننده و همین طور متن قرآن، معنا و مفهوم حقیقی قرآن میتواند به دست ما داده شود.
انگیزه مترجم/ آمنه ودود نظریه بیتوجهی قرآن به زن را تضعیف میکند
پویازاده در مورد انگیزه خود برای ترجمه کتاب «قرآن و زن» نیز بیان کرد: برای من آن چه توجهم را جلب کرد یکی دیدگاه هرمنوتیکی ایشان بود که تحت عنوان دیدگاه هرمنوتیکی توحیدی مطرح کرده بودند و در جامعه خودمان یک شیوه تفسیری با این عنوان را نداشتیم و این برای من مهم بود که ببینم شیوه تفسیر توحیدی چه شیوهای است که ایشان در مورد آن صحبت میکنند. دلیل دیگر پرداختنم به این کتاب هم تأکید ایشان بر روی زن بود و این که از شیوه هرمنوتیکیشان برای فهم مفهوم زن در قرآن استفاده کرده بودند.
وی افزود: من فکر میکنم که مباحث مربوط به زن هم در جوامع دیگر و هم در جوامع ما مباحث خیلی مهمی است. مخصوصاً در دنیای امروز که مباحث مربوط به زن هم خیلی مطرح است و بسیاری از اوقات گفته میشود که قرآن آن توجهی را که باید به زن بکند نداشته و بیشتر توجهش به مردان است، نگاه آمنه ودود به آیات قرآن و تفسیری که از آنها دارند، این دیدگاه را ضعیف میکند و نشان میدهد که قرآن برخلاف آن چه که دیگران فکر میکنند، توجه لازم را به زن دارد.
یادآور میشود کتاب «قرآن و زن» نوشته آمنه ودود، با ترجمه اعظم پویازاده و معصومه آگاهی، با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 120 هزار ریال توسط انتشارات حکمت منتشر شده است.