تصلیب مسیح
چکیده
جمهور مفسران قرآن معتقدند که آیهء 49 ال عمران و 156 نساء دلالت بر زنده بودن عیسی(ع) است و روایات،خبر از رجعت عیسی(ع)در آخر زمان میدهند.شیخ محمود شلتوت از نوادری است که معتقد است"توفّی"در قرآن به معنای"موت"است؛بنابراین هرچند عیسی(ع)هنگام به صلیب کشیده شدن از دنیا نرفت اما بعدا به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفت و در آخر زمان هم رجعتی نخواهد داشت.وی پس از تحلیل آیات مربوط به تصلیب مسیح(ع)به بررسی روایات میپردازد و آنها را به دو دسته تقسیم میکند:
1-روایاتی که با وجود الفاظ مضطرب و معانی مختلف،امکان جمیع میان آنها نیست.
2-روایاتی که خبر واحد،و راوی آنها ابو هریره است.
در نهایت شلتوت نتیجه میگیرد کسانی که بالا رفتن عیسی(ع)به آسمان و زنده بودن او در آنجا و نزولش در آخر زمان را انکار میکنند کافر نیستند و مؤمن از دنیا میروند.
تصلیب مسیح(ع)
صلب یا تصلیب همچون تثلیث،یکی از مواضع اختلاف قرآن با اندیشهء مسیحیّت است.قرآن در دو موضع متعرض این مطلب میشود و با ابطال اندیشهء آنان به روشنگری پرداخته،پس از چند قرن،پرده از این واقعهء عظیم برداشته،غبار از چهرهء آن میزداید.
این مطلب که آیا روایت مسیحیان از تصلیب چگونه از نظر تاریخی قابل جرح و تعدیل است و یا چه عوامل و انگیزههایی موجب چنین پرداختی به آن رویداد شده و آیا اساسا ساخته و پرداختهء دستهایی است و یا صحنهء حادثه چنان بوده که انتظاری جز تصویر مسیحیان از آن حادثه نمیتوان داشت،هر یک پژوهشهای مستقلی میطلبد.آنچه در اینجا مطرح است این مهم است که قرآن این تصویر را مطابق با واقع نمیداند و از پشت پرده خبر میدهد که مسیح کشته نشد و مصلوب نگشت.
ابتدا به تفسیر دو آیه از دیدگاه مفسّران مختلف میپردازیم و آنگاه دیدگاه علاّمه شیخ محمود شلتوت را که با دیدگاه متعارف در این باب همسو نیست،مورد بررسی قرار میدهیم.
"اذ قال اللّه یا عیسی انّی متوفیّک و رافعک الیّ و مطهّرک من الذّین کفروا و جاعل الذّین اتّبعوک فوق الذّین کفروا الی یوم القیمة ثمّ الیّ مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون".(آل عمران:55)
به یاد آور زمانی را که خداوند فرمود:ای عیسی من تو را اخذ میکنم و به قرب خود بالا میبرم و تو را از معاشرت کافران پاک و منزه میگردانم و پیروان تو را به کافران تا روز قیامت برتری میدهم،پس آنگاه بازگشت شما به سوی من خواهد بود که با حق از آنچه بر سر آن با یکدیگر به خلاف و نزاع برمیخاستید حکم کند.
اهل لغت"توفّی"را به معنای اخذ به طور کامل دانستهاند1و ریشهء"توفّی"را"وفی"میدانند، و"متوّفی"اسم فاعل"توفّی"از باب تفعّل است.
"توفّی"و"استیفاء"هر دو به یک معناست،از این رو به مرگ،وفات گفتهاند؛چرا که انسان از طرف خدا بکلّی اخذ میشود و از بین میرود.به خواب نیز"توفّی"گویند؛زیرا انسان در خواب از طرف خدا گرفته میشود:
"و هو الّذی یتوفّاکم باللّیل و یعلم ما جرحتم بالنّها..." .(انعام:60)
مفسّران دربارهء این بخش از آیه،سؤالاتی را طرح کرده و به آنا پاسخ دادهاند؛از جمله این سؤال که آیا"توفّی"به معنای مرگ است.در روایتی از ابن عباس،"توفّی"به"اماته"تفسیر شده و براساس همین روایات است که عدّهای معتقد شدهاند که مسیح چند روز در حال موت بود و سپس زنده شد.این عدّه اقوالی در تأیید نظر خود آوردهاند؛فی المثل قول ابن جیر که وفات عیسی(ع)را سه ساعت از روز دانسته و گفته است پس از این سه روز خدا او را به سوی خود بالا برد.از حاکم نیز نقل شده که عیسی(ع)هفت ساعت وفات یافت و آنگاه زنده شد.
این اقوال مورد تأیید مفسّران قرار نگرفت و در مقابل این نظرها را مطرح کردند:طبری معتقد است خدا بدون وفات و خواب مسیح(ع)را بالا برد،آلوسی و قرطبی نیز نظر او را تأیید میکنند،علاّمه طباطبایی میگوید:"اساسا در قرآن توفّی را به"اخذ و گرفتن"در وقت موقت به کار برده، برای آن دست که بفهماند آدمی با مردن فانی و باطل نمیشود،بلکه خدای متعالی او را گرفته،حفظ میکند تا زمانی که برای رجوع و بازگشت به خود،او را مبعوث کند.آلوسی اقوال مختلف منقول دربارهء "توفّی"را گرد آورده،که در اینجا به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
1-مراد از"توفّیک"،"قابضک"است و اینکه جسم تو را بتمامی از زمین اخذ کرد.
2-مراد از"وفات"،"نوم"است،زیرا"وفات"و"نوم"برادرند و هریک به جای دیگری اطلاق میشود. از ربیع نقل شده که خدا عیسی(ع)را به خاطر رحمتش به آسمان برد،حال آنکه او در خواب بود.
3-مراد اخذ او به طور کامل با روح و جسم است.در این صورت"رافعک الیّ"مفسّر ما قبلش میشود.
4-مراد از وفات،موت قوی شهوانی است که مانع رسیدن به ملکوت است.
5-کنایه از حفظ او از دشمنان است.
آلوسی معتقد است این اقوال تحت تأثیر افکار نصارا دربارهء"صلب"و"رفع"عیسی بن مریم"بیان شده است.
مفسّران پیرامون ضمیر متکلّم"یاء"در رافعک الیّ نیز آرایی ارائه کردهاند:
زمخشری میگوید:منظور از عبارت مذکور،"رافعک الی محلّ کرامتی"است،واژهء"رفع"را به منظور بزرگداشت و تعظیم آورده است،همانطور که ابراهیم گفت
"انّی ذاهب الی ربّی"
.بیان این سخن در حالی است که از عراق به شام میرفت،که مراد رفع او به مکانی است که جز حکم خدا علیه او حکمی وجود ندارد.8
طنطاوی نیز همین قول را میپذیرد9.امّا صاحب تفسیر مراغی گوید:منظور"رافعک الی سمایی" است(10).