رفع جسم یا روح
یکی از مسائل مورد اختلاف میان مفسّران رفع مسیح(ع)با جسم و یا روح است.
محمّد رشید رضا میگوید:علما در این باره دو نظر دارند،نظر اول:رفع او با جسم و روح بوده است،و وی در آخر زمان به زودی فرود میآید و در میان مردم به شریعت اسلام حکم میکند و سپس میمیرد.امّا عدّهای این نظر را ردّ کرده،میگویند:"رفع"بر"توفّی"مقدّم نیامده تا بتوان نتیجهء مذکور را گرفت.در مقابل عدّهای به این اشکال پاسخ گفتهاند که(واو)مفید ترتیب نیست.
نظر دوّم:مراد همان معنای ظاهر یعنی،مرگ عادی است؛و رفع،رفع روح است و اشکالی ندارد که شخص را مورد خطاب قرار دهی امّا ارادهء روح داشته باشی.
از ابن عبّاس نقل شده که"رفع"،رفع روح است.در تفسیر مراغی آمده است که مشهور بین جمهور مفسّران و متفکّران دیگر،رفع عیسی(ع)با روح وجسم به آسمان است12.
به طور کلی،آنچه از این آیه مستفاد میشود این است که امر بر مردم مشتبه شد گمان کردند که مسیح(ع)کشته شده است و از روایات برمیآید که شخصی را شبیه او بود کشتند و به صلیب کشیدند.به هر حال،مسیح(ع)از میان آنان نجات یافته و زنده است،تا در آخر زمان رجعت کند.
روایت انجیل برنابا از نجات مسیح با دیدگاه قرآن منطبق است13،اما مسیحیان این انجیل را کتاب مقدّس خود نمیدانند.
و امّا آیه دوم:"و قولهم انّا قتلنا المسیح عیسی بن مریم رسول اللّه و ما قتلوه و ما صلبوه ولکن شبّه لهم و انّ الذّین اختلفوا فیه لفی شکّ منه ما لهم به من علم الاّ اتّباع الظّن و ما قتلوه یقینا.بل رفعه اللّه الیه و کان اللّه عزیزا حکیما".(نساء:157-158)
و گفتند ما مسیح عیسی بن مریم،رسول خدا،را کشتیم درحالیکه نه عیسی را کشتند و نه به دارش آویختند ولی[امر]بر ایشان مشتبه شد،کسانی که دربارهء عیسی اختلاف دارند،راجع به او در شک هستند و دربارهء او علمی ندارند،جز پیروی از گمان،و یقینا او را نکشتند.بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد،و خدا با عزّت و حکیم است.
در تفسیر این آیه این سؤال مطرح شده است که چه لزومی داشت به دنبال"ما قتلوه"،"ما صلبوه" بیاید و آیا"ما قتلوه"کافی نبود.علاّمه طباطبایی در پاسخ به این سؤال میگوید:"از آنجایی که صلب و به دار کشیدن،نوعی خاصّ از عذاب مجرمان است،همیشه ملازم با قتل نیست و زمانی که به قتل اطلاق میشود،صلب به ذهن متبادر نمیشود.از طرفی هم،مردم در کیفیّت قتل مسیح(ع)اختلاف دارند،لذا در صرف نفی قتل این تأویل راه مییابد که مسیح(ع)را به طور عالدی نکشتند و با کشتن او از طریق صلب منافاتی ندارد.بنابراین این دو به دنبال هم آمده تا تصریح کنند که او نه به صورت صلب و نه به صورت دیگری کشته نشد."(14)
آیهء 159 نساء نیز بر زنده بودن مسیح(ع)تأکید دارد:
و ان من اهل الکتاب الاّ لیؤمننّ به قبل موته و یوم القیمة یکون علیهم شهیدا.
ضمیر در"به"و"یکون"به عیسی(ع)برمیگردد و جملهء "یوم القیمة یکون شهیدا" نیز در سیاق جملهء "و ان من اهل الکتاب الاّ لیؤمننّ به قبل موته"
قرار گرفته،و این ظهور در آن دارد که همانطور که همگی اهل کتاب پیش از مرگ به او ایمان میآورند،او هم روز قیامت بر همهء آنان شاهد است.حال چه ایمان اهل کتاب به او ایمان اضطراری باشد و چه ایمان مقبول غیر اضطراری.15
شیخ محمود شلتوت و تصلیب
در میان مفسّران،شیخ شلتوت از نوادری است که در مقابل نظر جمهور مفسّران،ایستاده و دیدگاه نویی مطرح کرده است.وی معتقد است که"توفّی"در قرآن بکرّات به معنای"موت"به کار رفته و این همان معنایی است که به ذهن متبادر میشود،در غیر این معنا،فقط در صورتی که قرینهای وجود داشته باشد به کار میرود.سپس میگوید:حق این است که این واژه را در همین معنا در مورد عیسی(ع) نیز به کار ببریم و اضافه میکند که"توفّیتنی"را در غیر معنای متبادر آن نمیتوان به کار برد.
شیخ شلتوت در برابر کسانی که معتقدند عیسی(ع)زنده است و این"وفات"در آیهء مربوط به فوت او بعد از نزول از آسمان(در آخر زمان)است،میگوید دلیلی برای این سخن وجود ندارد،زیرا در آیه،رابطهء عیسی(ع)با قومش مطرح است نه قومی که در آخر زمان میآید،یعنی قوم محمّد(ص).
علاّمه شلتوت برای اثبات نظر خود در باب فوت عیسی(ع)از آیات 116 و117 سورهء مائده بهره گرفته،میگوید:این آیه به پرستش عیسی(ع)و مادرش مریم از سوی قوم وی اشاره دارد و نیز متضمّن سخن عیسی(ع)دربارهء عبادت خدا و شاهد بودن عیسی(ع)بر امّتش هنگام اقامت او در میان آنها و نیز عدم آگاهی او از سرنوشت امّتش بعد از وفات وی میباشد:
"و اذ قال اللّه یا عیسی ابن مریم ءانت قلت للنّاس اتّخذونی و امّی الهین من دون الله...ما قتل لهم الاّ ما امرتنی به ان اعبدو الله ربّی و ربّکم و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلمّا توفّیتنی کنت انت الرّقیب علیهم و انت علی کلّ شیء شهید".(مائده:116-117)
وی نظر جمهور مفسّران دربارهء"رفعه اللّه الیه"را مبنی بر اینکه خدا مسیح(ع)را با جسمش به آسمان برد و او در آنجا زنده است و بزودی در آخر زمان نازل میشود،خوک را میکشد و صلیب را میشکند،ردّ میکند و میگوید:در این تفسیر بر اینگونه روایات تکیه شده است:
1-روایاتی که نزول عیسی(ع)را بعد از دجّال میرساند.الفاظ این روایات مضطرب و دارای معانی مختلفی است و امکان جمع میان آنها وجود ندارد.علمای حدیث نیز به این مطلب تصریح کردهاند. مهمترین این روایات منقول از وهب بن منبّه و کعب الاحبار است که این دو اهل کتاب بودند و بعدا مسلمان شدند.علما جرح و تعدیل،میزان اعتماد به آنها را میدانند.
2-روایت ابو هریره مبنی بر نزول عیسی(ع)که اگر هم این حدیث صحیح باشد،خبر واحد است.
3-احادیث معراج بیانگر این مطلب است که وقتی محمّد(ص)به آسمان صعود کرد و یکیک درهای آسمان بر او گشوده شد،داخل شد و عیسی(ع)را دید و نیز یحیی را در آسمان دوم دیدار کرد.وی تذکّر میدهد که نکتهء مهم این است که کسانی که رفع را رفع جسم به آسمان میدانند،برای اثبات سخن خود به این احادیث استناد میکنند،حال آنکه فرقهای برای اثبات این مطلب که اجتماع محمّد(ص)با عیسی(ع) در معراج،اجتماع جسمی است،بر "بل رفعه اللّه الیه" استدلال میکنند و آیه را دلیلی بر این معنا میدانند.
شلتوت "رفع"در سورهء آل عمران ("بل رفعه اللّه الیه") را خبر تحقق وعدهای میداند که در "انّی متوفیک و رافعک الیّ" وجود دارد، "توفّی"و"رفع"و"تطهیر"از کافران است،زیرا آیهء "بل رفعه اللّه الیه" از توفّی و تطهیر خالی است.پس آنچه در "انّی متوفیک و رافعک الیّ" آمده،باید جمع بین دو آیه تلقی شود و معنایش این خواهد بود که خدا عیسی(ع)را میراند و او را به سوی خود بالا برد و از کافران پاکش کرد.
آلوسی در تفسیر آیهء "انّی متوفّیک و رافعک الیّ" میگوید:ظاهرترین معنا این است"انیّ متوفی اجلک و متک حتف انفک لا اسلط علیک من یقتلک"؛و این کنایه از حفظ او از دشمنان است.16.
شلتوت با استناد به تفسیر آلوسی میگوید:رفع بعد از توفّی رفع منزلت است نه رفع جسم، بخصوص چون در کنار این عبارت آمده است
"و مطّهرک من الذّین کفروا" .این دلالت بر تشریف و تکریم رفع دارد.رفع در قرآن بیشتر به همین معناست؛فی المثل در "نرفع درجات من یشاء""رفعنا لک ذکرک" و "و رفعناه مکانا علیا" تعبر در "رافک الیّ" و "بل رفعه اللّه الیه" همچون تعبیر در "انّ اللّه معنا" و "عند ملیک مقتدر" است.از این عبارات جز دخول در کنف مقدّس چیزی فهم نمیشود و کجا از"الیه"کلمهء آسمان فهمیده میشود.این ظلم است که تعبیرات قرآن را خاضع روایات و قصصی کنیم که ظنّی هم نیستند چه برسد به اینکه یقینی باشند.
آنچه شلتوت از این آیات میفهمد چنین است:"عیسی(ع)،رسولی همچون رسولان قبل است، قومش با او دشمنی کردند،و شرّ در چهرههای آنها ظاهر شد،او همچون رسولان گذشته به خدا پناه برد و خدا به عزّت و حکمتش مگر دشمنان را از بین برد.این همان چیزی است که آیات دربر دارند،خدا برتری مکر خود را نسبت به مکر آنان آشکار کرد و گفت: "یا عیسی انی متوفیک و رافعک الیّ" و به نجات او از مکر آنها بشارت داد.آن بشارت این بود که بزودی او را به مرگ طبیعی میمیراند و بدون قتل و صلب،او را به سوی خود بالا میبرد."
شلتوت مطالب خود را چنین خلاصه میکند:
1-در قرآن و سنّت مستندی وجود ندارد که شایستهء ایجاد چنین عقیدهای باشد که عیسی(ع)با جسم خود به آسمان بالا برده میشود و تا این زمان در آسمان زنده است و در آخر زمان نزول میکند.
2-تنها چیزی که از آیات نازلشده در این مقام،استفاده میشود این است که خدا به عیسی(ع)وعده داد که او را میمیراند و به سوی خود بالا میبرد و از کافران او را حفظ میکند.این وعده هم تحقّق پیدا کرد و او کشته نشد و دشمنانش او را مصلوب نکردند.
3-کسی که رفع عیسی(ع)با جسم را به آسمان و زنده بودن او در آنجا و نزولش در آخر زمان را انکار کند،کافر نیست و مؤمن از دنیا میرود.
شلتوت دو آیهء دیگری را که مفسّران دلیلی برای زنده بودن مسیح(ع)و نزول او در آخر زمان میدانند،بررسی میکند:
"و ان من اهل الکتاب الاّ لیؤمننّ به قبل موته و یوم القیمة یکون علیهم شهیدا".(نساء:159
"و انّه لعلم للسّاعة فلا تمترنّ بها و اتّبعون هذا صراط مستقیم". (زخرف:61)
برای اثبات این مطلب که عیسی(ع)علامتی برای رستاخیز است سه توجیه وجود دارد:
1-با نزولش در آخر زمان علامتی از علامات ساعت است؛
2-به وجود آمدن او بدون پدر دلیل امکان ساعت است؛
3-زنده کردن مردگان از سوی او دلیلی بر امکان بعث و نشور است.
شلتوت توجیه دوم را میپذیرد و دلیلی برای اثبات ترجیح خود اقامه میکند:
1-سخن متوّجه اهل مکّه است که بعث را انکار و از حدوث آن تعجب میکنند.قرآن در بیشتر آیات و سورههایش درصدد ردّ آنهاست و شیوهء او در کار توجه دادن نظر آنان به اموری است که مشاهده میکنند و در حال حاضر به آن ایمان دارند.نزول عیسی(ع)خود امر مشکوکی است.چگونه خدا برای برطرف کردن انکار قیامت به چیزی که خود موضع انکار است استدلال میکند.این راهی غیر مستقیم است حال آنکه قرآن در این موارد راه مستقیم را انتخاب میکند.
2-جملهء "فا تمترن بها" بعد از "انّه لعلم للسّاعة" است.این دلالت میکند بر اینکه سخن با کسانی است که در خود"ساعة"شک دارند.پس دلیلی لازم است تا آنها را معتقد کند و این همان دلیل قبلی است.
3-از جمله اصول مؤثر در فهم اسلوبهای زبان عربی این است که حکم زمانیکه در لفظ به ذات اسناد داده میشود،باید آنچه به ذات نزدیکتر است و بیشترین اتّصال را دارد مقدّر شود.پس وقتی این مطلب را بر این کلام تطبیق دهیم،یعنی "و انه لعلم للساعة" ،میبینیم که خود ذات عیسی(ع)مراد نیست و باید بین نزول و خلق بدن پدر و احیای اموات،یکی را انتخاب کنیم و شکی نیست که خلق بدون پدر به مسألهء بعث نزدیکتر است.
1-خبر نزول عیسی(ع)نمیتواند دلیل بر قیامت باشد و شک منکران قیامت را،برطرف کند تا به دنبال آیه بتوان گفت:"فلا تمترن بها".
2-نزول عیسی(ع)را علامت قیامت قرار دادن در اینجا راه مستقیمی نیست،زیرا سخن با منکران است نه مؤمنان که لازم باشد علامت آن را بیاورد؛بلکه نیاز به دلیل است نه علامت.
احادیث نزول عیسی(ع).شلتوت معتقد است احادیث مربوط به نزول عیسی(ع)اخبار آحاد است و آن در اعتقادات مفید یقین نیست.راویان بسیاری از این احادیث ضعیفند و متن آنها مضطرب است. بسیاری از این احادیث محکم نیستند تا احتمال تأویل در آنها راه نیابد و قطعی الدلالة باشند.وی در ادامه میگوید:در شرح مقاصد آمده است که جمیع احادیث اشراط ساعت آحاد هستند.صاحب کتاب گفته است حمل آن احادیث بر ظواهرشان مانعی ندارد،امّا نگفته این حمل واجب است تا موجب شود که آنها را قطعی الدلالة بدانیم و تأویل در آنها را محال.(17)
دیدگاه مسیحیان دربارهء تصلیب
واقعهء تصلیب مسیح(ع)در انجیل"متّا"بدین شرح آمده است:
صبحهنگام کاهنان اعظم و سران قوم با هم جمع شدند تا راهی برای وا داشتن مقامات رومی برای کشتن مسیح(ع)یابند.آنها عیسی(ع)را دست بسته به پیلاطس،فرماندار روم،تحویل دادند.پیلاطیس که دریافته بود سران قوم یهود به خاطر حسادت نسبت به محبوبیت مسیح نزد مردم،او را دستگیر کردهاند در روز عید که فرماندار هر سال یک زندانی را آزاد میکرد و در آن سال باراباس،یک جنایتکار خطرناک،در زندان بود،به مردم گفت:کدامیک از این دو مرد را آزاد کند.مردم گفتند:باراباس را آزاد و عیسی(ع)را اعدام کند.وقتی فرماندار از مردم پرسید آنها گفتند که عیسی را اعدام کند و او را مصلوب سازد.بالاخره مسیح(ع)را در محلّی به نامّ"جل جتا"به صلیب کشیدند و او جان سپرد.
پس از مرگ او همهء شاگردانش پراکنده شدند و جز یوحنای حواری کسی جرأت نزدیک شدن به محلّ صلیب را نداشت.حتّی پطرس حواری که در آن نزدیکی بود،وقتی او را شناختند،عیسی را انکار کرد.
حواریون روز شنبه را با درد و یأس به سر بردند و روز سوم بعضی از زنان اقارب عیسی(ع)پیش از آنکه راه مراجعت به جلیل را پیش گیرند به طرف قبر او رفتند،ولی آن را تهی یافتند.هنگام بازگشت بزرگترین واقعهء تاریخ مسیحیت به وقوع پیوست.آنها فرشتگانی را دیدند و آوازهایی را شنیدند که میگفت عیسی از مردگان برخاسته است.آنگاه پطرس حواری و دیگران او را دیدند.این مشاهده در جلیل نیز بار دیگر برای آنها تکرار شد.18و مسیح به آنها گفت:تمام اختیارات آسمان و زمین به من داده شده،پس بروید و تمام ملّتها را شاگرد من سازید و ایشان را به اسم پدر،و پسر و روح پاک خدا غسل تعمید بدهید.این واقعه در سال 29 میلادی رخ داد.19
در میان مسیحیان نیز دربارهء قیام جسمانی و روحانی مسیح اختلافی دیده میشود.پولس حواری معتقد است که قیام و صعود عیسی(ع)با پیکر روحانی بوده،نه با بدن جسمانی و مادّی.این بر خلاف عقیدهء دیگر اصحاب کلیساست که صعود عیسی(ع)را با پیکر جسمانی میدانستند و حتی با نظر یوحنا و لوقا نیز مغایر است.
نتیجه
در مقایسهء میان دیدگاه قرآن با دیدگاه مسیحیان(ع)دربارهء تصلیب،اختلاف و تشابهاتی دیده میشود. در هر دو دیدگاه توطئهء یهودیان علیه مسیح(ع)و حکم اعدام او وجود دارد.همچنین هر دو بر زنده بودن مسیح(ع)صحه میگذارند و هر دو انتظار بازگشت او را ترویج میدهند.البته اگر نظر شلتوت را بپذیریم اختلاف،کمی عمیق میشود.
مواجههء قرآن با اعتقاد مسیحیان در این باب به صورت برخورد با یک اشتباه تاریخی است و بیانگر هیچ عنادی با اعتقاد آنان نیست.لذا میگوید
"و لکن شبّه لهم" (امر بر آنان مشتبه شد).
برخورد قرآن برخوردی واقعبینانه است؛زیرا چه راهی میتوانست وجود داشته باشد تا مردم در آن زمان بفهمند که عیسی(ع)کشته نشده است.
منابع و مآخذ:
(1).قرشی،علی اکبر؛قاموس قرآن،تهران:دار الکتب الاسلامیة،دار الفکر،1403 ق،چ 1،ج 7،ص 231 زمخشری،محمود؛کشاف،ج 1،ص 366.
(2).همان.
(3).مراغی،احمد مصطفی؛تفسیر مراغی،بیروت:دار احیاء التراث العربی،ج 3،ص 169.
(4).بغدادی،آلوسی؛روح المعانی،بیروت:دار احیاء التراث العربی،1405 ق،ج 3،ص 79.
(5).همان.
(6).همان
(7).طباطبایی،محمد حسین؛تفسیر المیزان،مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان،چ 2،1393 ق،ج 3،ص 26.
(8).زمخشری،محمود؛همانجا.
(9).جوهری،شیخ طفطاوی؛الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم،بیروت:دار احیاء التراث العربی،1412 ق، ج 2،ص 106.
(10).مراغی،احمد مصطفی؛همان ص 182.
(11).رضا،محمد رشید؛تفسیر المنار،بیروت:دار المعرفة،ج 3،ص 169.
(12).مراغی،احمد مصطفی؛همان،ص 169.
(13).برنابا یکی از حواریون عیسی(ع)بود.در قرن دوم میلادی،اناجیل اربعه به وسیلهء مسیحیان انتخاب و اناجیل دیگر به دور افکنده شد که از جملهء آنان انجیل برنابا بود.بعدها مسیحیان ادعا کردند که مسلمانان این انجیل را برای اثبات خودشان نوشتهاند و به برنابا نسبت دادهاند.
(14).طباطبایی،محمد حسین؛همان،ص 206.
(15).همان،ج 5،صص 211-212.
(16).بغدادی،آلوسی؛همان،ص 18.
(17).دیدگاههای مطرحشده در مقاله از سوی شلتوت،برگرفته از کتاب دراسة لمشکلات المسلم المعاصر،فی حیاته الیومیّة العامة است.
(18).انجیل متّا،باب 27،آیات 2،16،17،18،21 و 51.
(19).همان،آیات 27 و 30.
نویسنده : پوریازاده، اعظم (فارغ التحصیل دکتری علوم قرآن و حدیث)
نویسنده : حجتی، سید محمد باقر (استاد گروه فلسفهء دانشگاه تهران)
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله مدرس علوم انسانی / زمستان 1376 - شماره 5